رادین میرزاییرادین میرزایی، تا این لحظه: 14 سال و 2 ماه و 24 روز سن داره

رادین گل بی همتای زندگی

گریه نکن دلبند مامان

                                       تاریخ : ١٥ اسفند  قد: ٥٣ سانت وزن : ٤ کیلو و ١٠٠ گرم سلام بر پسر یک ماهه مادر ، پسر گریه اوووووووووو، رادین جان  در این ماه چون خیلی بد شیر می خوردی مقدار زیادی هوا وارد معدت می شد  و  منجر به گریه های شدیدت در طول روز و شب می شد . البته مامان خیلی رعایت می کرد مثلا ان...
30 دی 1391

یادگاری

بعد از این که پسر کاکل زری من به این دنیا چشم گشودی و از بیمارستان مرخص شدی مامانت تمام وقایع مهم زندگیت را در یک دفتر خاطرات یادداشت کرد ؛ هرچند این وب لاگ را از همان ابتدای تولدت باز نکردیم ولی تمام آن حوادث را مو مو یادداشت کرده ام و حالا باز نویسی آنها برام خیلی راهتتر شده , در ضمن مگه میشه این خاطره های شیرین از ذهن مادر رخت ببنده  مگه دست خودشه .  یادگاریهایی از بیمارستان را برات نگه داشتم تا هر وقت  بزرگ شدی و دوست داشتی نگاهی بهشون بندازی من الجمله : سونوگرافیها ؛‌نمونه غربالگری؛  ارزیابی شنوایی پسرم در بیمارستان؛ دست بندی که  بعد از زایمان به دستت بس...
30 دی 1391

خبر خوش زندگی مامان

اولین روزی  که من و پدر رادین متوجه حضور رادین در این دنیا شدیم وصف ناپذیر است . دقیقا ساعت ١١ صبح روز ١٥ اردیبهشت سال ٨٨ درست زمانی بود که من برای گرفتن جواب آزمایش از محل کارم مرخصی ساعتی گرفتن و به آزمایشگاه تجریش رفتم . اولین کسانی که از این خبر مطلع شدن پدر رادین و سپس مامانی رادین بودند و این خبر خوش را بعد از چند هفته به اطلاع بقیه رساندیم. در همون روز بود که اولین سونوگرافی از رادین را گرفتم . اولین حرکات پسرم وقتی تو شکمم بود درست از ٥ ماهگی شروع شد که به صورت ضربه های ریزی در زیرشکمم احساس می شد الهی دورت بگردم عزیزم . ...
30 دی 1391

بابا علی گریه نکن

دو اتقاف ناگوار در این ماه رخ داد که بسیار ناراحت کننده بود یکی از اونها بستری شدن خاله یاسی بخاطر مشکلات معده در بیمارستان تهران نو بود که همه ما را خیلی متاسر کرد چارهای نبود آقا رادین شما هم با ما آمدی ولی نوبتی رفتیم پیش خاله یاسی چون یا باید من در ماشین پیشت می ماندیم یا بابا علی . اتفاق ناگوار بعدی که همیشه ازش فرار می کردم ولی با نظر پزشکان قانع شدیم که این عمل در بهترین زمان خودش یعنی بین 1 ماهگی و 3 ماهگی باید انجام شود و با توجه به انتخاب بیمارستان و پزشکت تصمیم گرفتیم در بیمارستان الغدیر عمل ختنه شما ا...
29 دی 1391

اولین مسافرت گل پسر

تاریخ :١٥ خردد قد :٦٢ سانت وزن : ٦ کیلو و ٨٠٠ گرم                                                       عزیز مادری تو ، ‌عزیز و دلبری تو ، قشنگ قشنگ مادر ، ناناس ناناس مادر .   اینها شعرایی که همیشه با هات زمزمه می کنم گل پسر مادر . رادین در این ماه بیشتر طاق باز می خوابی و کمتر به پهلوی راست می خوابیدی و شبه...
29 دی 1391

چه قان و قونی

تاریخ :١٥ اردیبهشت قد:٦٠ سانت وزن : 5 کیلو و 800 گرم   پسرم در این ماه هم به پهلوی راست و هم به پهلوی چپ و بیشتر به صورت طاق باز می خوابی و حالا نحوه شیر خوردنت خیلی بهتر شده شبها 3  /٤ بار از خواب برای شیر خوردن بیدار می شی و روزها هر 3 ساعت یک وعده شیر می خوری مرسی عزیزم که خوب به شیر خوردن ادامه می دهی . عزیزک مادر در این دوران آواز می خونی ، مشت دست راستت را شروع به مک زدن کردی و صداهای قانو قون از خودت در می یاری و با صدای بلند قهقه می زنی .بگردم ای بگردم عزیز دورت بگردم ................................ راستی سایز پوشکت 5 تا 10 کیلویی که سایز خیلی مناسب برای بچه ها در این ماه...
26 دی 1391

اولین عید رادین خان

ای عشق جوانه کن بهار است  هر شاخ کهن جوانه دار است بیهوده مگوی : کیست معشوق ؟ او چشم و چراغ روزگار است    عشق مادر در عکس بالا فوتبالیست شدی این اولیت توپ را دایی محمد بهت کادو داده  مرسی دایی محمد . این اولین عید پسر قشنگمه , پسرم  در این روزها با مامان شبنم و بابا علی میره عید دیدنی هرچند زود بر میگردیم ولی  شاه پسرم همکاریش عالیه , عزیزم......... به خونه مامانی رفتیم اونجا همه جمع بودن دایی مامان شبنم آواز میخوند آخه صدای قشنگی داره من هم با کاکل زری و بابا علی گوش می کردیم اما تو عزیز مادر بیشت...
26 دی 1391
1